اشعار ولادت امام رضا علیه السلام
على صالحى
امشب دوباره شور تغزل گرفته ام
حس شروع نغمه بلبل گرفته ام
مثل نسیم روی چمن ها دویده ام
هر جا رسیده ام خبر از گل گرفته ام
بر دامن همیشه بهاری و سبز تو
با نور اشک دست توسل گرفته ام
از آسمان برای همه ناز می کنم
تا گنبد طلای تو پرواز می کنم
نقاره ها ز اوج مناره وزیده اند
مردم صدای آمدنت را شنیده اند
این زائران خسته، به عشق ولادتت
با عرض تهنیت به حضورت رسیده اند
زیباتر از همیشه شده آستان تو
آقا چه قدر ریسه برایت کشیده اند!
بوی غذای حضرتی و این همه گدا
مهمان نوازهای حرم سفره چیده اند
ای کاش در ضیافت تو دعوتم کند
امشب خدا نگاه تو را قسمتم کند
من با تو از حصار غم آزاد می شوم
با خواندن سرود تو دل شاد می شوم
یک بار از خرابه ی دل بگذر و ببین
از برکت قدوم تو آباد می شوم
تا آن زمان که بیشه پر از رد پای توست
آهوی دل سپرده ی صیاد می شوم
از سنگ هم گذشتم و آهن شدم ولی!
دارم ز جنس پنجره فولاد می شوم!
عمریست زیر سایه ی دستت نشسته ام
جز تو رضا به هیچ کسی دل نبسته ام
هرگز ز عشق خویش جدایم نمی کنی
محتاج بنده های خدایم نمی کنی
گفتی سه بار دیدن زوار می رسی
یا ایها الرئوف رهایم نمی کنی
دل تنگ روضه های حسین و محرمم
راهی خاک کرب و بلایم نمی کنی؟
این حرف آخریست که من با تو می زنم
مهمان سفرۀ شهدایم نمی کنی؟
خورشید من بتاب و دلم را سفید کن
وقت زیارت است مرا هم شهید کن
******************************
قاسم صرافان
با دیدن تو چه محشری خواهد شد
آغاز حیات دیگری خواهد شد
وقتی که به صحن آسمانت برسم
آهوی دلم کبوتری خواهد شد
***
قصدم سفری برای گلگشت نبود
برگشت از آرامش این دشت نبود
در فال خطوط کف دستانم کاش
تقدیر بلیط رفت و برگشت نبود
******************************
علی سپهری
باید شکست ساغر و از می وضو گرفت
باید ز دست بانی باده سبو گرفت
از عرش آمده است... زمین آبرو گرفت
هر عاشقی که باده ی خود را از او گرفت...
...گفته است این که از همه ی دلبران سر است
نامش رضاست زاده ی موسی ابن جعفر است
گیسو کمند، خوش قد و بالا و محشری
کارت شده است از همه ی خلق دلبری
پیغمبری و حضرت زهرا و حیدری
یعنی صفات حضرت حق را تو مظهری
ای نام دلربات دوای فقیرها
اصلا رسیده ای تو برای فقیرها
باید که سر دهیم همه بی مقدمه
روحی فداک یابن علی، یابن فاطمه
با عشق تو ز هول قیامت چه واهمه
سلطان ماسوایی و عبد تو ما همه
ما سال هاست ریزه خور سفره ی توایم
هشتم امام ! ما همه آواره ی تو ایم
مجنونم و جنون دل زار بی حد است
جانم ز دوری حرمت بر لب آمده است
مثل کبوتری که به امید گنبد است
اصلا دوای این دل بیمار مشهد است
آخر به من اجازه ی پابوس می دهی
اذن زیارت حرم طوس می دهی
یکبار هم محل به من بی نوا بده
قلبم سیاه گشته، تو آن را جلا بده
دردی که داده اید برایش دوا بده
جان جواد کرب و بلای مرا بده
مردم همه به لطف تو حاجت روا شدند
امروز اگر مسافر کرب و بلا شدند
حالا که چند وقت دگر ماه ماتم است
عاشق به فکر نوکری اش در محرم است
با تو بساط گریه ی ما هم فراهم است
گریه برای روضه ی کرب و بلا کم است
روضه بخوان که ابن شبیب تو ایم ما
هر شب به یاد جد غریب تو ایم ما
یابن شبیب جد مرا بی هوا زدند
یابن شبیب جد مرا با عصا زدند
یابن شبیب عمه ی ما را چرا زدند؟
نامردها برای رضای خدا زدند
وقتی حسین در ته گودال رفته بود
زهرا کنار پیکرش از حال رفته بود
******************************
غلامرضا سازگار
ای خراسان تو رشک روضه رضوان ما
سایه گلدسته هایت بر سر ایران ما
خاک کویت در تمام درد ها درمان ما
جان گرفته از نسیم بارگاهت جان ما
تربت تو هم نجف هم تربت پیغمبر است
زائرت از زائر کل امامان برتر است
گنبد زرین تو تا حشر مصباح الهداست
پرچم سبز تو را امنیت ملک خداست
خشت خشت بارگاهت را به عالم این نداست
شهریار عالم است آن کس که بر این در گداست
ای فتاده بر سر خلق دو عالم سایه ات
عالمی در سایه ات ایراننیان همسایه ات
دل که شد از آن تو بیت الحرامش می کنی
هرکه گردد زائرت اول سلامش می کنی
روز محشر صاحب قدر و مقامش می کنی
هرکه باشد هشت جنت را به نامش می کنی
دست زوار شما در حشر دردست شماست
بلکه باشد نامه اعمال او در دست راست
درد جان خلق را درمان تویی دارو تویی
کبریا مظهر علی آیین محمد خوتویی
هشتمین آیینه دار حسن ذات هو تویی
هم جمال غیب هو هم ضامن آهو تویی
زائر قبر تو نزدتو عزیز از ابتداست
احترامش می کنی زیرا که زوار خداست
آسمان ها سفره رنگین احسان تو اند
آسمانی ها سر این سفره مهمان تو اند
قدسیان دنبال آهوی بیابان تو اند
عرشیان پیوسته زوار خراسان تو اند
هم ادب درآستانت شخص موسی می کند
هم نسیم بارگاهت کار عیسی می کند
نار اگر نام از خراسانت برد نورش کنند
نور اگر دور از نگاهت اوفتد کورش کنند
گر به شیطان چشم رحمت واکنی حورش کنند
وای برآن کس که فردا از شما دورش کنند
زائرت را وقت جان دادن چو آیی برسرش
این عجب نبود که از رافت بگیری در برش
ای همه در های صحنت خلق را باب الجواد
وی همه عالم مرید و کوی تو باب المراد
تاقیامت از گدا آید عنایاتت زیاد
زائر تو با تو محشور است دررروز معاد
خوش به حال آنکه روز حشر کارش بارضاست
نقش پیشانی زوار حریمت یا رضاست
کاش قلبم برکبوتر های صحنت دانه بود
کاش جانم گرد شمع زائرت پروانه بود
کارم از اول گدایی بردر این خانه بود
هرکه شد دیوانه کوی شما فرزانه بود
خادم در بار تو فخریه بر شاهان کند
کفش دار آستانت ناز بر رضوان کند
ای سرم خاک ره جاروکشان صحن تو
صورت خورشید فرش آستان صحن تو
پرچم نصر الهی سایه بان صحن تو
بال جبراییل چتر آسمان صحن تو
بس که آقاو رؤفی و شفیقی یارضا
باگدایان در خود هم رفیقی یارضا
آمدم تا در شرار مهر خود تابم دهی
آمدم تا هرچه می خواهی از این بابم دهی
آمدم ازخاک کویت گوهر نابم دهی
آمدم کز جام سقاخانه ات آبم دهی
ناله و سوزو درون و گریه و آهم بده
فرض کن یک اشترم درصحن خود راهم بده
******************************
مظاهر کثیری
دوست دارم فقط "رضا" را من
دائما گفتم از تو هرجا من
شب و روزم فقط به یاد توام
بس که هر روز و هر شبی با من
روح موسی دمیده در جسمت
که شدم از دمت مسیحا من
اینقدر لطف می کنی ، ماندم
تو به من دل سپرده ای یا من...؟
من به تو پشت کردم اما تو...
تو به من لطف کردی اما من...
مشهدت قبله گاه عشاق است
قبله پس کعبه نیست الزامن
کام شیرینم از نبات شماست
عطرم از "زعفران بهرامن"
یا رضا دست من به دامن تو
چشم دارم به لطف این دامن
تو سه جا قول آمدن دادی
انتظار از تو دارم آقا من
******************************
محمد بیابانی
یک سلام از ما جواب از سمت مرقد با شما
فطرس نامه بر تهران به مشهد با شما
باز هم میل زیارت کرده ایم از راه دور
نیت از ما، قصد از ما، رفت و آمد با شما
ما کبوترهای بی بالیم اما آمدیم
لذت پرواز در اطراف گنبد با شما
نمره ی ما صفر شد از بیست اما در عوض
زندگی ما همه از صفر تا صد با شما
خطّه ی ما تشنه ی آب حیات و نور بود
خشکسال خاکمان اما سر آمد با شما
این دیار، این سرزمین، این زادگاه، این مرز و بوم
برکتش از توست «یا من یکشفُ کلَّ الهُموم»
سرپناه نا امیدان مأمن مأیوس ها
ایستگاه آخرِ ای کاش ها، افسوس ها
گرم در رویای صحن و گنبد و گلدسته هاست
زائر دلخسته و بی خواب از کابوس ها
نور گیرد ماه، تا شب های جمعه در حرم
می طراود نغمه ی یا نور و یا قدوس ها
می رسند از راه زائرها، ملائک گردشان
فرش زیر پایشان هم شه پر طاووس ها
در ازای قطره هایی اشک با خود می برند
از اجابت، از کرم، از لطف... اقیانوس ها
هر که صید توست دیگر در قفس محبوس نیست
در گل ایرانیان خاکی بغیر از طوس نیست
من اگر از دست خود آزاد باشم بهتر است
طائر پر بسته صیاد باشم بهتر است
زاده ی هر جای این دنیا که باشم خوب نیست
از اهالی رضا آباد باشم بهتر است
هرکه کنج دنج خود را در حرم دارد ولی
من اگر در صحن گوهرشاد باشم بهتر است
راستی با خود مریضی لاعلاج آورده ام
پس کنار پنجره فولاد باشم بهتر است
عقده ی کورم به لبخند ملیحت باز شد
دست های بسته ام پای ضریحت باز شد
عاقبت یا ساکن خاک خراسان می شوم
یا شهید جاده ی مشهد به تهران می شوم
زاغکی زشتم ولی نزد تو چشمم روشن است
یا کبوتر یا که آهو یا که انسان می شوم
در زیارت ها سرم پایین تر از قبل است و من
پشت ابر گریه ها از شرم پنهان می شوم
بازدید هرکه هربار آمده پس می دهی
و من از کم آمدن هایم پشیمان می شوم
خواب دیدم در حریمت شعرخوانی می کنم
روزی آخر شاعر دربار سلطان می شوم
پاسخ این خواهشم در بند امضای شماست
الغرض یک حرف دارم باتو آن هم کربلاست
******************************
مهدی رحیمی
این گنج به این طایفه ارزان نرسیده
بی رنج به دستان دلیران نرسیده
در هیچ زمان اینهمه انواع غنیمت
بی دغدغه و جنگ به ایران نرسیده
از نام رضا مملکت ما شده آباد
با اینهمه یوسف که به کنعان نرسیده
اینجاحرمی هست که بردور ضریحش
در اصل کسی تازه به دوران نرسیده
راهی شدم از دور به سمت حرم تو
فرمان بده تا دست به فرمان نرسیده
جاداشت که درجاده ی مشهد وسط قم
از شوق بمیریم به تهران نرسیده
قصد حرم حضرت معصومه که کردیم
مُردیم از این عشق به شیخان نرسیده
انگار رضا باز نکرده به معارف
لبهای کسی را که به سوهان نرسیده
مشهد که شود کعبه چه خوب است که زائر
محرم بشود باز به سمنان نرسیده
باید بکند کفش چو موسی پی دیدار
در راه به استان خراسان نرسیده
دل رفته به پابوس تو قبل از فلکه اّب
ما دور تو گشتیم به میدان نرسیده
ما دور تو گشتیم و به سمت حرم تو
مُردیم به پایان خیابان نرسیده
ای وای دلم در حرم از شوق زیادی
راهی نجف گشت به ایوان نرسیده
جایی که در اینجا به اباصلت رسیده
دیدیم که در رتبه به سلمان نرسیده
این اوج کریمی ست که بیماری من را
دادید شفا دست به دامان نرسیده
ای کاش دوباره تو بخواهی و بیایم
در موقع برگشت به تهران نرسیده
******************************
مهدی مقیمی
پسر فاطمه سلام سلام
طلب حاجت از شما داریم
هر که هستیم یا بدیم یا خوب
در دل عشق امام رضا داریم
آسمان با ستاره و ماهش
در زمین مدینه مهمان است
جبرئیل از بهشت آمده است
روی دستش گلاب و قرآن است
روز میلاد توست یا سلطان
داخل مجلست دعا کردیم
رک بگوییم امشب ای آقا
هوس مشهدالرضا کردیم
امشب از راه دور ای آقا
برضریحت دخیل را بستیم
فخر ما این بس است تا محشر
همه همسایهء رضا هستیم
چشم در چشم حلقه های ضریح
دست در دست پنجره فولاد
آمدم تا که حرفهایم را
بزنم با تو هرچه باداباد
جشن میلادتان در این هیأت
یابن الزهرا چه جشن پر شوریست
گرچه دوریم از حرم اما
دلمان مثل صحن جمهوریست
به خدا از درون گهواره
نوکر آل سید نجفم
این جهان عاشق رضا هستم
حشر هم با امام رضا طرفم
منم از عاشقان هیأتیت
افتخاریست رخت رعیتیت
به چه کار آیدم طعام بهشت
دوست دارم غذای حضرتیت
من که بیمار عشق سلطانم
تا قیامت تبم نمی افتد
تا نفس روز و شب به سینه بُود
یا رضا از لبم نمی افتد
******************************
مهدی مقیمی
بالای شعر خویش نوشتم هوالطیف
تا که کنم ثنای تو ای حضرت شریف
هم پیرو تو تاج سر اهل عالم است
هم منکر تو خوار و سرافکنده و خفیف
این جمله های ناقص و در حد فهم ما
در وصف توست کوته و ناپخته و ضعیف
اصلا زبان الکن ما در مقام مدح
کی می شود به وصف دو چشم شما حریف
ای صاحب بهشت حریم شما کجا
سعی و صفا و رکن و مقام و منا و خیف
ای مهربان عالم و ای هشتمین امام
بر آستان قدس شما بارها سلام
شبهای جشن ، صحن شما دلرباتر است
باور کن از بهشت خدا با صفاتر است
وقتی فرشته زائر بی طاقت شماست
یعنی ز کبریا حرمت کبریاتر است
در خانۀ تو هیچ غریبی غریبه نیست
گویا غریب پیش شما آشناتر است
جنس طلای تو به خدا فرق می کند
اینجا طلا به برکت نامت طلاتر است
وقتی شفا درون غبارت نهفته است
یعنی غبار تو ز طلا کیمیاتر است
بعضی صفات پیش تو برعکس می شوند
داراتر است پیش تو هرکس گداتر است
ایران به برکت قدمت ماندگار شد
کل چهار فصل دل ما بهار شد
خورشید خانوادهء موسی بن جعفری
مولای با محبتی و ذره پروری
گفتی سه بار دیدن زوار می روی
آقا تو در وفای به عهد از همه سری
سیمای اهل بیت همه در جمال توست
من مانده ام که فاطمه ای یا که حیدری
ایران الی الابد همه در زیر چتر توست
این آب و خاک را تو زعیمی تو رهبری
کافیست یک اشارهءتان تا که مثل رعد
بدخواه شیعه را تو به زانو در آوری
آوازه ات به حیدر کرار رفته است
آقا شجاعتت به علمدار رفته است
بگذار تا مرور کند باز نوکرت
آن خاطرات کودکی خویش در برت
از شیشۀ قطار سرک ها کشیده ام
تا بنگرم ز دور حریم منورت
در خاطرات کودکی ام نقش بسته است
آن سنگهای صیقلی و سبز مرمرت
با لذتی عجیب شمردم هزار بار
تعداد زنگ ساعت زیبای سر درت
با شوق پولی از پدر خود گرفتم و
انداختم درون ضریح مطهرت
در زیر دست و پای همه سخت مانده ام
تا دست خویش را به ضریحت رسانده ام
آنکس که با رضایت شخصش خدا رضاست
فرزند هفتم علی مرتضی رضاست
از کودکی همیشه بدهکار او شدیم
یک پای خاطرات تمامیّ ما رضاست
نقّاره می زنند بیا خوب گوش کن
گویا ترانۀ لب آنها رضا رضاست
تا سفره دار کشور ما هست فاطمه
سو گند می خورم نمک سفره ها رضاست
باید به وسعت کرمش اتکا کنیم
عمریست خرج هر چه گرفتار با رضاست
زیبا ترین کلام لب من تمام عمر
حس می کنم همیشه همین ذکر یا رضاست
عالم کمی ز وسعت صحن امام اوست
یک شعبه از بهشت به دارالسلام اوست
******************************
مهدی علی قاسمی
از جان عاشقان ولایت خبر رسید
نوباوه ی بتول به وقت سحر رسید
از برکتش خدا به گدا بیشتر رسید
امشب ز راه زاده ی زهرا اگر رسید:...
...آمد که حال خسته ی ما را نظر کند
فکری به حال بنده ی خونین جگر کند
امشب عجیب سر به هوایم برای او
دنبال ذکر و مدح و ثنایم برای او
من یک گدای بی سر و پایم برای او
مجنونم و اسیر رضایم ، برای او:...
...زشت است اگر که نوکر خود را کند جواب
حاشا به لطف زاده ی پاک ابوتراب
ذکر قنوت روز و شب شیعه یا رضاست
روی لبم ترنّم ذکر رضا رضاست
در کشتی نجات فقط ناخدا رضاست
در ربنای هر شب من، آتنا ، رضاست
این دل میان مشهد و قم چون کبوتر است
گویا که وقف زاده ی موسی بن جعفر است
ما را نوشته اند گدایان مشهدش
روزی خوران سفره ی احسان بی حدش
مجنون بوی عطر ضریح زبانزدش
یک عمر خم شدیم فقط سمت مرقدش
دانه ز دست هرکس و ناکس نخورده ایم
دل را فقط به دست جوادش سپرده ایم
ما عاشقان غمزده را مال خود کنید
ما را همیشه در به در آل خود کنید
فکری به حال روزیِ اطفال خود کنید
ما را ذبیح کرده و پامال خود کنید
امشب دهید دست گدا جام باده را
امضا کنید کرب و بلای پیاده را
یا ثامن الحجج نظری هم به ما نما
بر این گدای پشت درت اعتنا نما
یعنی بیا و روزی من کربلا نما
بعدش مرا برای محرم جدا نما
یابن شبیب های تو ما را اسیر کرد
هر آنچه کرد روضه ی تکه حصیر کرد
******************************
محمدمهدی عبدالهی
دیر وقتیست دلم عرض ارادت دارد
ماه ذیعقده شد و قصد زیارت دارد
نور می آید از آن دور ،سفر نزدیك است
این چنین حضرت خورشید عنایت دارد
حاجیان در تب و تابِ سفر بیت الله
مُحرم كوی رضا كعبه حاجت دارد
روز میلاد كریم است، كرم حیران است
گوشه چشمی به گدا نیز كفایت دارد
كنج ایوان طلا روی لب این زمزمه بود
كمِ ما هست ولی شاه كرامت دارد
لحظه ای نیست كه نقّاره به گوشم نرسد
جای جای حرمش روح اجابت دارد
آن طرف پنجره فولاد چه غوغایی بود
مشهد از جنس بهشت است،قیامت دارد
سایه لطف رضا بر سر زائر افتاد
تا دم مرگ دلم شوق زیارت دارد
******************************
حسن لطفی
امشب که خدا با تو نمایان شده آقا
انگار دلم تازه مسلمان شده آقا
از یاد برد نام بهشت ابدی را
هر کس که دلش اهل خراسان شده آقا
هرکس كه رسیده است به جایی و مقامی
از خاک در خانه سلطان شده آقا
باید بنویسند كه گنجینه ی عرشیم
درسینه ی ماعشق تو پنهان شده آقا
فهمیده ام از هیمنه ی نور حضورت
با دیدن تو فاطمه خندان شده آقا
من را ببر از خانه به می خانه، ترم کن
دستی سر گیسو زده دیوانه ترم کن
لبخند بزن تا که ببینند رضا را
آیات جمالی و جلالی خدا را
لبخند بزن تا که ببینند حسینی
تا با تو حسن جلوه کند عرض و سما را
لبخند بزن تا همه در کیش تو آیند
تا شهر حسینیه کند صومعه ها را
باید كه شب آمدنت باز بگویند
تقوای تو را،زُهد تو را،شوق دعا را
بوی تو ز پیراهن یوسف گذری كرد
بخشید به چشم تر یعقوب شفا را
ای آب و هوای دل من با حرمت گرم
ای ناز نفس های خداوند دمت گرم
شیرین تر از این شیوه ی غارتگری ات نیست
فریاد که دل خواه تر از دلبری ات نیست
یک عمر هلاک تو و این جذبه ی عشقیم
خاک تو سرم باد که چون سروریت نیست
حتما به علی رفته ای اینقدر شگفتی
کس نیست،گرفتار دم حیدری ات نیست
ای معجزه ی دامن زهرا ز نگاهت
پیداست دلی همچو دل مادری ات نیست
هنگام حدیث است بخوان سلسلة العشق
تا خلق نویسند: تكی دیگری ات نیست
من آمده ام سجده کنم اوج بگیرم
گفتند که جانبخش تر از پادریت نیست
صد شکر خدا صحن گوهر شاد به ما داد
ما بی کس و او پنجره فولاد به ما داد
سوگند سر کعبه به دامان تو باشد
صد چله دل قبله چراغان تو باشد
من بچه ی آهویم و دنبال تو هستم
آقا به دلم حق بده حیران تو باشد
این خطه اگر سبز و بلند است و خدایی
اصلا نه عجیب است که ایران تو باشد
جبریل اگر بال و پرش سایه ی عرش است
بر روی سرش سایه ی ایوان تو باشد
بیچاره بهشت است که هر شام تولد
حیران چراغان خیابان تو باشد
امشب سر سال است بده خرجی ما را
هم پنجره فولاد و هم کرببلا را
ما درد نهانی و توآن لطف عیانی
ما کمتر از اینیم و تو بالاتر از آنی
بدجور گره خورده به گیسوی شماییم
ما را ز سرت وا نکنی زود نرانی
بر فرش حرم گرد و غباریم و نشستیم
ما را نتکانی ، نتکانی ، نتکانی
ما نیز سفارش شده ی فاطمه هستیم
خواهی بکش اما در دیگر نکشانی
ما را به نفس های تو بخشیده خداوند
ما را به سر سفره ی غیری ننشانی
گیسوی من از غصه تان پیر شد آقا
كو كرببلا و نجفم!دیر شد آقا
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: امام رضا(ع) - ولادت،مدح
برچسبها: اشعار ولادت امام رضا علیه السلام